براي دختري كه ندارم

براي وقتهايي كه دلت مي گيرد

1390/2/10 21:39
نویسنده : مامان نويسنده
313 بازدید
اشتراک گذاری

پريوش قشنگم

خيلي وقتها تو زندگي آدم هست كه دلگير مي شه.مي ترسه يا احساس تنهايي مي كنه.اين جور موقع ها دلت مي خواد يكي باشه تا محكم بغلت كنه بهت بگه تموم مي شه و تو هم باور كني كه تموم مي شه.اره عزيزم  هر وقت دلت گرفت يا ترسيدي يا احساس تنهايي مي كني  بيا بغل من تا بهت بگم تموم مي شه عزيزكم. تموم مي شه

به خاطر همينه كه همه ادمها كنار هم زندگي مي كنن. مامان و باباها ، خاله ها و مادر بزگ ها و عمو ها هستن.واسه همينه كه ادمها دلشون مي خواد كه خانواده داشته باشن.

انقدر هم سراغ كابينت آشپز خانه نرو مطمئن باش هيچ شهر ادم كوچولو هايي اونجا نيست.

من خودم جايشان را بلدم. يك روز با هم يك قايق مي سازيم و مثل گاليور مي رويم تا پيدايشان كنيم. راستي گفتم گاليور ياد كارتون هاي زمان بچگيمان افتادم.دارم سعي مي كنم برايت يك آرشيو درست كنم.وقتي بچه بودم خسته و خيس عرق از مدرسه تا خانه را مي دويدم تا قبل از شروع كارتون نل و پدر بزرگ برسم يا جمعه ها  زل مي زدم به تلوزيون تا نيك و نيكو را نگاه كنم. نيك و نيكو دوتا زنبور بودند كه وسط يك مرغزار بزرگ زندگي مي كردند و من ان موقع ها اسم خيلي از حيوانها را ياد گرفتم و ياد گرفتم از حيوانها نترسم.مي دانم كه تو هم نمي ترسي.

يادش بخير آن موقع ها كارتون هاي ما داستان داشت . موضوع داشت. ادم را دنبال خودش مي كشيد. هر هفته منتظر بودي تا بعدش را ببيني. شايد همين هم كمك كرد تا مامانت نويسنده بشود.راستي گفتم چطوري نويسنده شدم ؟نگفتم؟ خوب باشد براي يك شب ديگر

فقط يادت باشه نترسي. چون همه چي خيلي زود تموم مي شه حتي اگه عصبانيت من كه مامانت باشم باشه!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

ندا
10 اردیبهشت 90 21:54
زیبا بود
سارا
11 اردیبهشت 90 8:23
سلام مامان نویسنده عزیز: خوبی؟نوشته هات رو دوست دارم چون دلتنگی هات مثل منه ولی خانومی یک دلتنگی هایی هست که هر قدر آدم دور وبرت باشه برطرف نمیشه البته به آدمهای دور وبرت هم بستگی داره
یکتاعسل مامان
22 اردیبهشت 90 0:05
ان شااله زودتر خدا بهت یه دختر ناز و ملوس بده چون دختر داشتن یه لذت عجیبی داره
اگه دوست داشتی به وبلاگ دختر من سر بزن


..........
دوست عزيز
ادرس وبلاگتون رو نگذاشتيد شرمنده